فاطمه زهرافاطمه زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

دختر نازم فاطمه زهرا

عکس العمل فاطمه زهرا

از همان اوایل باردار  به فاطمه زهرا اومدن محمد علی را نوید دادیم. دیگه قصه بیشتر شب هاش قصه ی یه نی نی بود که تازه به دنیا اومده. هر چند وقت یکبار دست میزاشت روی دلم و با داداشش حرف میزد. از بیمارستان که اومدم با اینکه بیست ساعتی میشد من را ندیده بود و حسابی بهونه گرفته بود اما داداشش را که دید دیگه سراغ من نیومد .نشت کنارش و فقط قربون و صدقه اش می رفت. توی این پنج روز هم خدارا شکر مشکلی نداشتیم. خیلی دوستش داره. البته بهونه میگیره که اون هم به خاطرکم توجهی های منه اما خودش اصلا به روش هم نمیاره. قربونت بشم دخترم
31 تير 1393

چهار روزگی

سلام پسرک  نازم امروز چهار روزه شدی و من خدا را شاکرم به خاطر همه ی مهربونی هاش الان  ساعت دوازده و  بیست دقیقه است . شما خوابید و بابایی آجی را برده پارک.  بمیرم دخترم می خواست من هم همراهش برم اما من حال خوبی نداشتم و نتونستم. مامان جون و پدر جون اینجا هستند و دارند میرند بخوابند. من میخوام دوباره خدا را به خاطر همه چیز شکر کنم . خدا یا شکرت. ...
31 تير 1393

پایان انتظارها

اومدی                    بلاخره اومدی.                                    خیلی زودتر از اون چیزی که انتظارش را داشتم و خیلی دردناکتر. البته با دیدن چهره ی ناز و مهربونت همه ی  همه ی دردهام  فراموشم شد. مامانت قربونت بره علی محمدم.            پنجشنبه 26 تیرماه سال 93 نوزدهم م...
31 تير 1393

علی محمد

سلام پسرک ناز و عزیزم حداکثر یک ماه دیگه مونده تا به دنیا اومدن شما . تا حالا چند باری اسمت عوض شده اول که من دلم میخواست  بزارم محمد مهدی اما بابایی گفت باید علی داشته باشه.بعد قرار شد بشه علیرضا و در آخر بابایی گفت علی محمد.. فکر کنم دیگه همین علی محمد اسم شما بمونه. دوست دارم علی محمدم ...
25 تير 1393

تفاوت بارداری

سلامممممممممم  امروز میخوام  تفاوت های بارداری اول و دومم را بنویسم.البته خدا را شکر زیاد خاطرات ناراحت کننده تو ذهنم نمی مونه اما تا جایی که یادمه مینویسم . فکر میکنم در کل بارداری اولم راحتر بود حالا شاید به خاطر دختر بودن اولی و پسر بودن دومی باشه. توی بارداری اول دو ماه اول کمی ویار داشتم و حسابی به بو ها حساس بودم که البته در این بارداری اینطور نبود.یه مشکل هم پیدا کردم که به خاطر بازی والیبال بود که کردم که خدا را شکر رفع شد.ماه هشتم به بعد هم مشل معده پیدا کردم که با خوردن رانیتیدین حل شد. در کل خیلی خوب بود. در این بارداری که الان ماه آخرش را سپری میکنم  مشکلات بیشتری سراغم اومد اما به لطف خدا هر...
25 تير 1393

تولد آجی

سلام عزیزم سینزدهم ماه رمضان امسال همزمان شد با تولد آجی و خاله یه تولد گرفت و همه را دعوت کرد. این مهمونی با جشن تکلیف سپیده هم یکی شد و خدا را شکر مهمونی خوبی بود. شما که از اول جشن سراغ کیک تولد میگرفتی و فقط میخواستی کیک بخوری. قربونت برم که اینقدر کیک دوست داری. امروز روز تولد امام حسن علیه السلام است و اگه خدا بخواد میخوام برات کیک درست کنم.
22 تير 1393

کار با کامپیوتر

سلام امید مامان چند روزی میشه که داری با یه نرم افزار نقاشی تو لب تاب مامان کار  میکنی وخیلی راه افتادی. اصلا نمیتونستی ارتباط موس و نشان نما را درک کنی اما حالا  خیلی خوب داری کار میکنی. و موس را هدایت میکنی. قربونت بشم دختر نازم.
22 تير 1393

یک ماه دیگه

سلام نفس مامان  الان دوم تیره  و مامانی داره هشت ماهش تموم میشه. جدود یک ماه دیگه مونده به اومدن داداشی . نمیدونم شرایط چقدر فرق میکنی و چی میشه اما هر چی باشه لطف و محبت خدای مهربون مثل همیشه بالای سرمونه و  به کرم او همه چیز خوبه. همین جا میخوام دوباره براتون دعا کنم. برای سلامتی شما و داداش کوچولوت که خدا میدونه من اونقدر ضعیفم که طاقت بیماری  شما را ندارم. میخوام دعا کنم برای عاقبت به خیری تون. برای اینکه فرزندان صالح و با ایمانی بشید و بتونید باقیات الصالحاتی برای ما باشید.  میخوام دعا کنم و از خدا بخوام که بدی ها و کاستی های من در وجود شما راه پیدا نکنه و خود خدا ...
3 تير 1393

تولد پدر چون

سلام دختر نازم  دیشب تول پدر جون بود و ما همگی خونه شون جمع بودیم. شما هم که کیک تولد خیلی دوست دارید مرتب سراغ میگرفتی و میخواستی بخوری. چند تایی عکس که گرفتیم به تشویق خاله شما و آجی با سر رفتید توی کبک و شروع کردید به خوردن.   ...
3 تير 1393
1